عزای چاوز مهمتر بود یا عزای زلزله آذربایجان؟

یک استاد دانشگاه گفت: «اینکه برای مرگ چاوز عزای عمومی اعلام می شود، اما برای حادثه زلزله آذربایجان اعلام نمی شود به این دلیل است که زلزله آذربایجان یک ضایعه دردناک برای سیاست خارجی دولتی‌ها نبود؛ اما از دست دادن چاوز واقعا یک ضایعه دردناک برای آنها محسوب می شود.»

محمود احمدی نژاد در پیام تسلیت خود به مناسبت مرگ هوگو چاوز ضمن استفاده از عبارات و الفاظی ستایش آمیز برای رئیس جمهور فقید ونزوئلا نوشت: تردید ندارم که او بازخواهد گشت و به همراه همه صالحان و حضرت مسیح (ع) و تنها باقیمانده از نسل پاکان، انسان کامل، خواهد آمد و جامعه بشری را در استقرار صلح و عدالت کامل و مهربانی و کمال یاری خواهد کرد.

همچنین در جلسه هیات دولت که به ریاست دکتر محمود احمدی نژاد تشکیل شد به پاس قدرشناسی از هوگو چاوز رییس جمهور فقید ونزوئلا و به احترام ملت این کشور مصوب شد امروز چهارشنبه شانزدهم اسفند ماه در کشور عزای عمومی اعلام شود.

این در حالی است که پیش از این و به هنگام وقوع حادثه زلزله در آذربایجان، احمدی نژاد نه تنها اعلام عزای عمومی نکرد؛ بلکه حتی پیام تسلیتی هم صادر ننمود. بی تفاوتی احمدی نژاد نسبت به این حادثه به حدی بود که در آن برهه اعتراض چند تن از نمایندگان آذربایجان در مجلس را باعث شد.

دکتر صادق زیباکلام استاد دانشگاه و کارشناس مسائل بین الملل در گفتگو با فرارو گفت: «به لحاظ اعتقادات دینی هوگو چاوز به عنوان یک مارکسیست به خداوند اعتقاد ندارد. البته هوگو چاوز در یک خانواده مسیحی متولد شده است و عده ای معتقدند ایشان مارکسیست نیست و اعتقادات مسیحی دارد.»

وی ادامه داد: «من دقیقا نمی دانم اعتقادات مسیحی هوگو چاوز تا چه اندازه بوده، اما می دانم ظرف 15سال گذشته هوگو چاوز تنها به عنوان یک چهره سیاسی و نه یک چهره ملی یا مذهبی در ونزوئلا و آمریکای لاتین مطرح بوده است.»

وی افزود: «چاوز همیشه به عنوان یک چهره ضد آمریکایی، ضد غربی و ضد سرمایه داری و مدافع سوسیالیسم و محرومین شناخته شده است. اما اگر هم آقای چاوز ابعاد مذهبی می داشت این ابعاد مذهبی فقط در ایران مورد توجه قرار گرفته و شناخته شده است و در هیچ کجای آمریکای لاتین افکار و عقاید مذهبی چاوز به هیچ وجه و در هیچ مقطعی مطرح نبوده است.»

این استاد دانشگاه اظهار کرد: «اما اینکه آیا ما می توانیم به عنوان فردی شیعه الفاظ و عباراتی که آقای احمدی نژاد برای چاوز به کار برده را به کار ببریم؟، پاسخ این است که متاسفانه ما همین الان نیز این الفاظ را برای بشار اسد به کار می بریم. در حالی که اسد فردی سکولار و بعثی است و اعتقادات دینی ندارد. اما ما به گونه ای در مورد وی صحبت می کنیم که انگار شخصیت و چهره ای دینی است.»

این تحلیل گر مسائل سیاسی گفت: «بنده هم از ادبیاتی که آقای احمدی نژاد برای مرحوم چاوز به کار برد شگفت زده شدم. اینکه ایشان جزو ملتزمین حضرت مسیح است و روزی باز می گردد به این معنا است که آقای احمدی نژاد چاوز را تا مرتبه قدیسی بالا برده است.»

وی ادامه داد: «اما من فکر نمی کنم کلیسای کاتولیک ونزوئلا یا واتیکان این درجه ای که آقای احمدی نژاد به هوگو چاوز اعطا کرده را به ایشان داده باشند.»

زیباکلام درباره تفاوت رفتار احمدی نژاد در مقابل فوت چاوز با حوادثی که در ایران به وقوع پیوسته همچون زلزله آذربایجان و حادثه دبستان شین آباد گفت: «آنچه مسلم است هوگو چاوز منهای اینکه چه اعتقادات دینی داشته، برای احمدی نژاد یک لنگر سیاست خارجی بود.»

وی افزود: «حادثه مدرسه شین آباد، تصادفات اتوبوس های راهیان نور و یا زلزله آذربایجان ضایعه دردناکی برای دولت نیست. اما از دست دادن یک متحد و شریک استراتژیک در آمریکای لاتین خیلی دردناک است. یعنی آدم غم و درد آقای احمدی نژاد و اظهار تاسف وی را کاملا می تواند درک کند؛ زیرا آنها یک متحد استراتژیک خود را از دست دادند.»

زیباکلام گفت: «اینکه برای مرگ چاوز عزای عمومی اعلام می شود، اما برای حادثه زلزله آذربایجان اعلام نمی شود به این دلیل است که زلزله آذربایجان یک ضایعه دردناک برای سیاست خارجی دولتی‌ها نبود؛ اما از دست دادن چاوز واقعا یک ضایعه دردناک برای آنها محسوب می شود.»

وی در پایان تاکید کرد: «لذا آنان با این رفتارهای خود نشان دادند که نزد آنها دیانت ذیل سیاست قرار می گیرد.»

طنز/ صف پسته و دیالوگ‌های احتمالی شب عید

 صف درمانگاه را که از همان ابتدای تولد تجربه کرده بودیم. ایستادن در صف مدرسه هم که کار دوازده سال از زندگی‌مان بود؛ صف نان را هم که اصلا خودمان اصرار داشتیم بایستیم تا نان داغ کنجدی را بزنیم توی رگ نه نان بسته‌ای بیات شده. خلاصه برای مایی که با صف بزرگ شده‌ایم ایستادن در انواع آن چیز جدیدی نیست اما انصافا تا به حال برای پسته در صف نایستاده بودیم که آنهم به لطف برادران محتکر انجام شد. همان برادرانی که چندتایی‌شان لطف کرده و 5000 تن ناقابل پسته را انبار کرده بودند. وقتی هم که لو رفتند محکوم شدند به این که همه آن 5000 تن را به قیمت مصوب بفروشند!

ای مسئولان بی‌رحم، بازرسان بی‌انصاف، رسیدگی‌کنندگان خونخوار، آخر اینهمه جنایت‌کاری را در کدام صف ایستاده و با قیمت مصوب تهیه‌کرده‌اید که توانستید اینطور اینها را مجازات کنید؟ یعنی کسی که کلی زحمت کشیده و 5000 تن پسته را احتکار کرده، کسی که توانسته صف پسته را هم به آلبوم یادگاری صف‌های عمر ما اضافه کند، حالا چنین کسی تازه باید بشود مثل فروشنده‌های عادی و پسته‌هایش را به قیمت مصوب بفروشد؟ یعنی او اگر لو نمی‌رفت که هیچ، نانش در روغن بود، اما حالا هم که لو رفته تازه فقط بشود مثل فروشنده‌های عادی؟ هعی... ای دنیای بی‌مروت...!

بگذریم.

طبق قیمت مصوب سی هزار تومانی هم که حساب کنی هر دانه پسته تقریبا می‌افتد حول و حوش بیست سی تومان(باور نداری برو بشمار!)، بنابراین احتمال دارد شاهد چنین گفتگوهایی در ایام عید باشیم:

مرد میزبان: خیلی خوش اومدید... قدم روی چشم ما گذاشتید.

مرد میهمان: خواهش میکنم... وظیفه بود.

مرد میزبان: اختیار دارید، ما باید خدمت می‌رسیدیم... سهمیه آجیل‌تون رو که دم در تقدیمتون کردن؟ گرفتید دیگه؟

بله، دستتون درد نکنه. پنج تا بادوم بود، هفت تا فندق، چهار تا بادوم زمینی، یه شکلات و البته سه تا پسته بود که این آخری دیگه ما رو شرمنده کرد!

مرد میزبان: اختیار دارید بابا... ما هر چی داریم برای میهمونامونه، فقط حواستون باشه رفتنی داغی پسته‌ها رو تحویل بدید!

مرد میهمان: جان... یعنی چی؟

مرد میزبان: داغی پسته‌ها دیگه... رفتنی باید هر کدومتون شش تا پوست پسته تحویل بدید. البته اگر تعاونی سر کوچه کارت ملی‌مون رو گرو نگرفته بود جسارت نمی‌کردم!

مرد میهمان: البته هرچی شما بفرمایید اما آخه واسه چی؟

مرد میزبان: گفتن باید پوست پسته‌ها رو تحویل بدیم تا مطمئن بشن اونا رو احتکار نکردیم!

مرد میهمان: عجب!

مرد میزبان: بله... حالا بگذریم. از اون تخم طالبی‌های خشک شده میل بفرمایید. اونا کار عیاله، آمار نداره... میل بفرمایید.

(چند دقیقه بعد)

بچه میهمان: بابا... بابا... پسته‌هام ریخت تو جوب... بابا...

مرد میهمان: وای... حواست کجا بود پس؟!

مرد میزبان: وای بدبخت شدم... داغی پسته‌ها!

بچه میهمان: من پسته میخوام بابا... پسته می‌خوام...

مرد میهمان: واقعا شرمنده‌تم داداش جون، یعنی حالا چی‌میشه؟!

مرد میزبان(در حالی که دارد لهجه و نوع حرف زدنش تغییر می‌کند): ای بابا... ما که از آب از سرمون گذشت... چه شیش تا پوست پسته چه سه هزار میلیارد! ما دیگه الان یه پا مفسد اقتصادی هستیم!

بچه میهمان: من پسته میخوام بابا... پسته می‌خوام...

مرد میهمان: خاک بر سرم... حالا چی کار کنیم؟

مرد میزبان: ولش کن بابا... اون رو من یه کاریش میکنم... فعلا یه جور این بچه‌ات رو ساکت کن کله‌مون رو خورد.

بچه میهمان: من پسته میخوام بابا...

مرد میزبان: دِ خفه‌ش کن دیگه... الان انقدر پسته پسته میکنه همساده‌ها فکر میکونن خبریه!

مرد میهمان: آخه چطوری... من که چیزی به فکرم نمی‌رسه.

مرد میزبان: خب... خب صبر کن ببینم... هی بچه، بیا اینجا بینم!

بچه میزبان: جونم باااا...

مرد میزبان: زکی... پدرسوخته تو چرا حرف زدنت عوض شد؟!

بچه میزبان: آقا رو... نا سلامتی ما هم الان برا خودمون یه پا آقازاده هستیم دیگه! فک کردی قصه پوست پسته‌ها رو نشنیدم؟!

مرد میزبان: تو شیکر خوردی با هفت جد و آبادت! اصلا ولش کن... بگو بینم پسته‌هات رو داری یا تو هم ریختی تو جوق آب؟!

بچه میزبان: نه قربونت... دو تاشون رو خوردم، یکیش مونده!

مرد میزبان: خب پس جفتتون گوش بدید. برید یه گوشه مثل بچه آدم همون یه دونه پسته رو با هم کوفت کنید و صداتون هم در نیاد!

بچه میهمان: با هم... آخه چطوری؟ فقط یکیه که!

مرد میزبان: خب چنقذه خنگی... یکیتون پسته رو لیس بزنه، شوریش که تموم شد، بده اون یکی بخوره دیگه!

بچه میزبان: بابا خجالت بکشید! این گدا بازی‌ها چیه؟... هوی بچه! این یه دو نه پسته هم واسه خودت؛ خودت هم بلیسش، هم شوریش که تموم شد بخورش!

مرد میزبان: اِ...اِ...اِ... کجا میری چش سفید.

بچه میزبان: پسته‌ها مال شما... من یه آقازاده‌ام، دارم میرم ساندویچ بخورم؛ الآنه که آبجی همشون رو تنهایی بخوره!

سقوط

  

سقوط خانم بازیگری که روزی در ایران نقش یک مادر شیمیای را بازی میکرد.وقتی از او درباره ی این نقش پرسیدند گفت بهترین بازیگری تمام عمرم بود.حال به این روز افتاده است.البته در نظر عوام خیلی خوب است هم به پول رسید وهم شهرت اما به چه هزینه ای.با هزینه کشف حجاب  

 

مقایسه دو محفل مذهبی

مقایسه دو محفل مذهبی

 در اولی همه چیز (دعا، مناجات، مداحی، قرائت قرآن و ...) مقدمه و زمینه است برای سخنرانی یک مجتهد، یک عالم، یک اسلام شناس.(این یعنی مطابقت با روایات)

ولی در دومی همه چیز(دعا، سخنرانی، قرائت قرآن و...) مقدمه است برای مداحی و سخنرانی یک مداح، یک باصدا.(این یعنی وارونه سازی روایات).....
-------------------------------------------------------------
 
در اولی همه مردم با آن مقدمات قلبشان را آماده و گوش جانشان را باز می‌کنند تا آن عالمِ مجتهد عیوبشان را متذکر شود، شفای دردشان را بگوید، راه چاره دهد، راه هدایت، راه وحدت، راه ائتلاف امت....

در دومی اکثرا منتظرند تا یک مداح به مدت نیم ساعت قبل از مداحی، سخنرانی کند! او از آسمان می گوید، از سیاست حرف می‌زند، از افراد اسم می‌برد، توهین می‌کند، خود را سوخته ولایت نشان می‌دهد، از مقام نورانیت اهل بیت سخن می‌گوید، تفسیر می‌کند، فتوا می‌دهد...
-----------------------------------------------------------------------
در اولی اکثرا منتظر پند و نصیحت و تذکراند تا توشه و خوراک سالشان شود.
در دومی تمسخر و توهین و تحقیر می‌شنوند و می خندند.(معمولا در حین سخنرانی!)
----------------------------------------------------------------------
در اولی عالم ربانی دغدغه جذب افراد، وحدت و اصلاح جامعه را دارد.

در دومی هر روز دایره خاصان تنگتر و تنگتر می‌شود و دیگران که در این دایره نیستند لابد در تولدشان مشکلی بوده!
--------------------------------------------------------------------
در اولی صدا، چهچه، ظاهر، کادر ویژه پامنبری، اکو و .... مهم نیست.

و در دومی اساسا قوام بخش جلسه همین اقلام است.

------------------------------------------------------------------
اولی‌ها دین را در قالب حزب خاص و افراد، متعین نمی‌کنند.(منظور غیر از اعتقادات بایسته یک مسلمان و شیعه است که دین در آنها متعین است)

ولی دومی ها دقیقا یک سلیقه را، یک حزب را، رای دادن به یک شخص خاص را به عنوان دین و وظیفه دینی معرفی می کنند و به اندک زمانی نظرشان برمی گردد!
-------------------------------------------------------------------------
در اولی عالم ربانی متین است، حلیم است، حکیم است....

در دومی سخنران مداح (یا مداح سخنران یا هر تعبیری دیگر!) غیظ می‌کند و بلافاصله توهین. مثلا .....!
-------------------------------------------------------------------------
در اولی تربیت عالمانه است.

و در دومی غیرآن.
------------------------------------------------------------------------
در اولی اعتدال است و دور اندیشی.

دومی افراط است و تفریط...
--------------------------------------------------------------------------
در اولی انقلاب، خون شهدا، امام و رهبری عزیزند و عامل وحدت و پیشرفت.

در دومی انقلاب و خون شهداء و رهبری پتکی است بر سر دیگران! (و نیز اگر نگویم نقاب!) نه عامل وحدت بل تفرقه است.
----------------------------------------------------------------------
در اولی اقتدار همراه تواضع موج می زند.

در دومی صدای بلند و فحش و لوتی گری.

--------------------------------------------------------------------

اما ظاهرا هدف مشترک است....

و اشتراکات همان ایمان و اسلام و عرق دینی و حب اهل بیت علیهم السلام و... است و از این جهت هیچکس مذمت نمی شود و هردو مجلس بلکه شخصیتها همگی محترمند. این روشها، افعال و اقوال است که مورد نقد است.(تأمل زیاد)

 اگر آقایان زمین و زمان را نقد! می کنند تحمل نقد هم داشته باشند. ما منتظر جواب می نشینیم و حاضر به نشر آنیم.

 به نظر شما در اختلاف روشها، منظرها، افعال و اقوال، مسلکِ کدام مجلس به حقیقت نزدیک تر است، اولی‌ها یا دومی‌ها؟ عالم محورها یا مداح محورها؟! به ما دستور داده شده تا در خانه چه کسانی برویم؟ نگاه کردن به وجه چه کسانی عبادت است؟ در حوادث واقعه رجوعمان به چه کسانی بایسته است؟! و در نهایت عاقبت جامعه ای که در آن غیر متخصصین اظهار نظر می کنند چه خواهد بود؟! (برای پاسخ به این سوال سری به کتاب «علل گرایش به مادیگری» استاد مطهری بزنید)